صدای پای آب
گفتگو با دانشمند در زباله دان، از گفتگوی با نادانان بر پشتیهای زربفات بهتر است . [امام کاظم علیه السلام]

نویسنده: خدیجه اسدی  سه شنبه 86/12/21  ساعت 11:58 صبح

سرود زهر

می مکم پستان شب را
 وز پی رنگی به افسون تن نیالوده
 چشم بر خکسترش را با نگاه خویش می کاوم
 از پی نابودی ام دیری است
 زهر می ریزد به رگهای خود این جادوی بی آزرم
 تا کند آلوده با آن شیر
پس برای آن که رد فکر او گم کند فکرم
می کند رفتار با من نرم
لیک چه غافل
 نقشه های او چه بی حاصل
نبض من هر لحظه می خندد به پندارش
او نمی داند که روییده است
هستی پر بار من در منجلاب زهر
و نمی داند که من در زهرمی شویم
پیکر هر گریه
 ‚ هر خنده
در نم زهر
است کرم فکر من زنده
در زمین زهر می روید گیاه تلخ شعر من

 




لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سلام
یه شعر خوشکل از حافظ
ادامه
[عناوین آرشیوشده]


 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت

پیوندهای روزانه
شعرهای سهراب سپهری [133]
[آرشیو(1)]



اوقات شرعی


تعداد کل بازدید
10120
تعداد بازدید امروز
0
تعداد بازدید دیروز
2

درباره خودم
صدای پای آب لوگوی خودم
صدای پای آب








آرشیو
مرگ رنگ
جک و لطیفه


اشتراک