سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صدای پای آب
[ و فرمود : ] دوستان خدا آنانند که به درون دنیا نگریستند ، هنگامى که مردم برون آن را دیدند ، و به فرداى آن پرداختند آنگاه که مردم خود را سرگرم امروز آن ساختند ، پس آنچه را از دنیا ترسیدند آنان را بمیراند ، میراندند ، و آن را که دانستند به زودى رهاشان خواهد کرد راندند و بهره‏گیرى فراوان دیگران را از جهان خوار شمردند ، و دست یافتنشان را بر نعمت دنیا ، از دست دادن آن خواندند . دشمن آنند که مردم با آن آشتى کرده‏اند . و با آنچه مردم با آن دشمنند در آشتى به سر برده‏اند . کتاب خدا به آنان دانسته شد و آنان به کتاب خدا دانایند . کتاب به آنان برپاست و آنان به کتاب برپایند . بیش از آنچه بدان امید بسته‏اند ، در دیده نمى‏آرند . و جز از آنچه از آن مى‏ترسند از چیزى بیم ندارند . [نهج البلاغه]

نویسنده: خدیجه اسدی  سه شنبه 86/12/21  ساعت 12:3 عصر

نایاب

شب ایستاده است
خیره نگاه او
 بر چارچوب پنجره من
سر تا به پای پرسش اما
 اندیشنک مانده و خاموش
شاید از هیچ سو جواب نیاید
 دیری است مانده یک جسد سرد
 در خلوت کبود اتاقم
هر عضو آن ز عضو دگر دور مانده است
 گویی که قطعه ‚ قطعه دیگر را
 از خویش رانده است
 از یاد رفته در تن او وحدت
بر چهره اش که حیرت ماسیده روی آن
 سه حفره کبود که خالی است
 از تابش زمان
بویی فساد پرور و زهرآلود
 تا مرز های دور خیالم دویده است
 نقش زوال را
 بر هر چه هست روشن و خوانا کشیده است
در اضطراب لحظه زنگار خورده ای
 که روزهای رفته در آن بود نا پدید
با ناخن این جسد را
 از هم شکافتم
رفتم درون هر رگ و هر استخوان آن
اما از آنچه در پی آن بودم
رنگی نیافتم
شب ایستاده است
 خیره نگاه او
 بر چارچوب پنجره من
با جنبش است پیکر او گرم یک جدال
 بسته است نقش بر تن لبهایش
تصویر یک سوال

 




لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سلام
یه شعر خوشکل از حافظ
ادامه
[عناوین آرشیوشده]


 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت

پیوندهای روزانه
شعرهای سهراب سپهری [133]
[آرشیو(1)]



اوقات شرعی


تعداد کل بازدید
9965
تعداد بازدید امروز
7
تعداد بازدید دیروز
3

درباره خودم
صدای پای آب لوگوی خودم
صدای پای آب








آرشیو
مرگ رنگ
جک و لطیفه


اشتراک